کد مطلب:30084 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:105

مالک بن کعب












مالك بن قیس اَرحَبی، از یاران و كارگزاران امام علی علیه السلام است. او فرماندار عین التَّمر[1] و بهقبادات[2] بود و علاوه بر آن، مسئولیت بازرسی از عملكرد سایر كارگزاران منطقه كوفه و جزیره را هم بر عهده داشت. شجاعت او در مقابله با یورش نعمان بن بشیر به عین التمر، قابل ستایش است. او تنها با یكصد سرباز در مقابل لشكر دو هزار نفری نعمان، ایستادگی كرد و بعد از رسیدن نیروهای كمكی، نعمان را به فرار وا داشت.[3] او همچنین برای مقابله با سپاه مسلم بن عُقْبه مرّی به دَوْمَةُ الجَندَلْ اعزام شد و در این مأموریت نیز موفّق بود.

اعلام آمادگی او برای كمك به محمد بن ابی بكر، هنگامی كه هیچ كس به درخواست امام علی علیه السلام پاسخ نداد، حاكی از معرفت اوست.

6691. امام علی علیه السلام - از نامه اش به مالك بن كعب اَرحَبی -:من تو را به حكومت بهقبادات گماردم. پس اطاعت از خدا را [ بر هر چیزی] مقدّم بدار و بدان كه دنیا رونده است و آخرت در پیش؛ و كار نیك كن تا پاداش نیكو ببری كه عمل آدمی زاده، محفوظ است و جزایش را می گیرد.

خداوند با ما و شما به نیكی رفتار كند! والسلام![4].

6692. امام علی علیه السلام - در نامه اش به مالك بن كعب[5] -:امّا بعد؛ بر كارت جانشینی بگمار و با گروهی از یارانت بیرون شو تا به زمین های حاصلخیز [ و پُر از درخت ]كناره رود برسی و درباره كارگزاران من در میان دجله و عُذَیب،[6] پرس و جو كنی و در رفتارشان دقّت كنی.

سپس به بهقبادات بازگرد و امور آن را سرپرستی كن و در آنچه سرپرستی اش را به عهده داری، از خدا اطاعت كن و بدان كه همه اعمال آدمی زاده باقی می مانَد كه یا به زیان اوست و یا جزایش را می گیرد.

و نیكی كن كه خداوند با ما و تو به نیكی رفتار كند؛ و مرا از آنچه كرده ای، به درستی آگاه كن. والسلام![7].

6693. امام علی علیه السلام - در نامه اش به كعب بن مالك -:امّا بعد؛ بر كارت جانشینی بگمار و با گروهی از یارانت بیرون شو و منطقه به منطقه برو تا به زمین های حاصلخیز كناره رود برسی و درباره یكایك كارگزاران آن جا از دجله تا فرات، پرس و جو كن و در رفتارشان بنگر.

سپس به بهقبادات بازگرد و امور آن را سرپرستی كن و در آنچه سرپرستی اش را به عهده داری، از خدا اطاعت كن و بدان كه دنیا رونده است و آخرت در پیش؛ و عمل آدمی زاده محفوظ است. هرچه كرده ای جزایش را می گیری و بر هر خیری كه پیش فرستاده ای، در می آیی. پس نیكی كن تا نیكی یابی.[8].

6694. الغارات - به نقل از عبد اللَّه بن حوزه اَزْدی -:هنگامی كه نعمان بن بشیر با دو هزار سوار به ما حمله كرد، من با مالك بن كعب بودم و ما تنها صد نفر بودیم.

مالك به ما گفت:در همان ده با آنها بجنگید و دیوار را در پشت خود گیرید و با دست خود، خود را به هلاكت نیفكنید و بدانید كه خداوند متعال، ده نفر را بر صد نفر، و صد نفر را بر هزار نفر، و اندك را بر فراوان، نصرت می دهد و خدا از این گونه كارها می كند.

سپس گفت:از میان پیروان، یاوران و كارگزاران علی علیه السلام، نزدیك ترین افراد به ما، قَرَظَة بن كعب و مِخْنَف بن سلیم هستند. پس به سوی آنها بتاز و از حال و وضعیت ما آگاهشان كن و به آنها بگو به هر گونه كه می توانند، به ما كمك كنند.

پس من به تاخت به سوی آنها رفتم و مالك و یارانش را در حالی كه تیراندازی می كردند، پشت سر نهادم. پس به قرظة بن كعب رسیدم و از او یاری خواستم.

گفت:من مأمور جمع آوری مالیاتم و نیرویی با من نیست تا مالك بن كعب را با آن، یاری دهم.

سپس رفتم تا به مِخْنف بن سلیم رسیدم و خبر را به او دادم. پسرش عبد الرحمان را با پنجاه مرد، همراه من فرستاد و [ از آن سو،] مالك بن كعب و یارانش تا عصر، پایداری كرده بودند. پس نزد آنان آمدیم و [ دیدیم كه] او و یارانش غلاف شمشیرهایشان را شكسته و آماده مرگ گشته اند و اگر دیر رسیده بودیم، هلاك شده بودند.

هیچ چیزْ این سرنوشت را دگرگون نكرد، جز آن كه شامیان دیدند ما به سوی آنها می آییم. پس عقب نشستند و بازگشتند و مالك و یارانش ما را دیدند. از این رو، بر شامیان، سخت یورش بردند تا آن كه آنان را از دِه، بیرون كردند و ما راه بر آنان گرفتیم و سه تن از آنان را به خاك افكندیم و بقیه فرار كردند و گمان می كردند كه نیروی كمكی در پشتِ سر ماست و اگر می دانستند كه جز ما نیرویی نیست، به ما رو می كردند و ما را هلاك می كردند. شب، میان ما و آنها فاصله انداخت و به سرزمین خود بازگشتند.

و مالك بن كعب به علی علیه السلام نوشت:امّا بعد؛ نعمان بن بشیر با گروهی از شامیان، همچون چیرگان بر ما درآمد و بیشتر یارانم پراكنده بودند و ما خود را از این گونه كارهایشان ایمن می پنداشتیم.

پس با پای پیاده و شمشیرِ از نیام كشیده به سوی آنان رفتیم و تا عصر با آنان جنگیدیم و از مخنف بن سلیم، كمك خواستیم و او مردانی از پیروان امیر مؤمنان علی و نیز پسر خود را به هنگام عصر برای ما فرستاد. چه جوان خوب و چه یاوران نیكویی بودند!

پس بر دشمن، یورش بردیم و بر آنان سخت گرفتیم و خدا نیز نصرتش را بر ما نازل كرد و دشمنش را فراری داد و لشكر خود را پیروز كرد.

و سپاس، ویژه خدای جهانیان است و سلام و رحمت و بركات خدا بر تو، ای امیر مؤمنان!

چون نامه به علی علیه السلام رسید، آن را بر كوفیان خواند و خدا را سپاه گفت و او را ستود. سپس به همنشینان خود نگریست و گفت:«خدای را سپاس»، و بیشتر آنان پشیمان شدند.[9].

6695. أنساب الأشراف:معاویه، مُسلم بن عُقْبه مرّی را به سوی مردم دَوْمَةُ الجَندَل[10] فرستاد - و آنان از بیعت با علی علیه السلام و معاویه سر باز زده بودند -. پس آنان را به اطاعت از معاویه و بیعت با او فرا خواند و خبر این كار به علی علیه السلام رسید. پس به مالك بن كعب همْدانی پیغام داد كه یكی از افراد مورد اعتمادت را به جای خود بگمار و به سوی من بیا.

مالك نیز چنین كرد و عبد الرحمان بن عبد اللَّه كِنْدی را به جای خود نهاد.

علی علیه السلام هم او را با هزار سوار به سوی دومة الجندل فرستاد و او چنان رفت كه مسلم [ بن عقبه] از آنان آگاه نشد تا زمانی كه مالك به او رسید.

آن گاه، یك روز جنگیدند و مسلم پا به فرار گذاشت و مالك، چند روزی در دومة الجندل ماند و مردم آن جا را به بیعت با امام علی علیه السلام دعوت كرد؛ امّا نپذیرفتند و گفتند:ما بیعت نمی كنیم تا این كه مردم به گِرد یك پیشوا جمع شوند.

پس مالك بازگشت.[11].

6696. تاریخ الطبری - پس از یاد كردِ خطبه علی علیه السلام كه مردم را برای یاری دادن به محمّد بن ابی بكر و یاران او به كوچ فرا خواند، ولی آنان پاسخ مثبت ندادند:پس مالك بن كعب هَمْدانی اَرحَبی برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان! مردم را فرا خوان كه اكنون، هنگام ذخیره كردن نیرویی برای آینده نیست. برای چنین روزی، خود را ذخیره كرده بودم و پاداش، جز با حمله كردن در جنگ، حاصل نمی آید.

[ ای مردم! ] از خدا پروا كنید و به امامتان پاسخ دهید و خواسته اش را برآورده كنید و با دشمنش بجنگید.

ای امیر مؤمنان! من خود به سوی او می روم.

علی علیه السلام به جارچی خود، سعد، فرمان داد كه در میان مردمْ ندا دهد:هان! با مالك بن كعب به سوی مصر، روانه شوید.[12].









    1. الغارات:447/2.
    2. أنساب الأشراف:393/2.
    3. الغارات:456/2.
    4. أنساب الأشراف:393/2.
    5. در منبع اصلی، «كعب بن مالك» است؛ امّا با توجّه به نبودن شخصی با این نام در میان یاران امام علیه السلام از یك سو و محل مأموریت و متن نامه از سوی دیگر، صحیحْ همان است كه آورده ایم.
    6. عُذَیب، رودی میان قادسیه و مُغیثه است كه تا قادسیه چهار میل و تا مغیثه، سی و دو میلْ فاصله دارد. (معجم البلدان:92/4)
    7. تاریخ الیعقوبی:204/2.
    8. الخراج، ابو یوسف:118، نهج السعادة:137/4.
    9. الغارات:456/2. نیز، ر. ك:تاریخ الطبری:133/5.
    10. دَوْمَةُ الجَنْدَل شهری در میان دمشق و مدینه است و تا دمشق، هفت روز راه پیاده فاصله دارد. امروزه به آن، «جوف» می گویند و ماجرای حكمیّت در آن جا واقع شد (ر. ك:معجم البلدان:487/2).
    11. أنساب الأشراف:225/3، الكامل فی التاریخ:429/2. نیز، ر. ك:الغارات:459/2.
    12. تاریخ الطبری:107/5، الكامل فی التاریخ:414/2، الغارات:292/1.